يك روز به نام او آغاز كردم و روزى ديگر با ياد به پايان رسيدم ، يك روز به نام او چشم گشودم و روزى ديگر به يادش پلك بر هم گذاشتم و چشم بستم ، آى تمام دنياى تنهائى من ، چه زيبايى ، چه ساده ولى چه بى صدايى ، با تو از خود ميگويم ، با تو آرامم ، گوشه اى خلوت به نام خود ساختم ، به ياد او ، حال از همه خسته ، دل شكسته ، باز آمدم تا بگويم ، از همه بيزارم ، از آنهايى كه به نام عشق زخم بر دلم ميزنند ، دوست داشتن براى آنها مثل اسباب بازى شده ، دل زده ميشوند به كنارى پرتش ميكنند و يكى ديگر ميخرند ، سلام ميدهم جوابم نيست
:: برچسبها:
غروب ,
شب ,
ميانه ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...